English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2294 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
round U هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
roundest U هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
min U دقیقه
From moment to moment . Every minute. U آن به آن ( هر دقیقه )
whipstitch U یک دقیقه
half hour U 03 دقیقه
wait a second U یک دقیقه
minute U دقیقه
hours U 06 دقیقه
hour U 06 دقیقه
minute U : دقیقه
line per minute U خط در دقیقه
rev U دور بر دقیقه
revolutions per minute U چرخش بر دقیقه
number of revolutions U دور بر دقیقه
rotational speed U دور بر دقیقه
speed of rotation U دور بر دقیقه
rpm U دور بر دقیقه
revs per minute U دور بر دقیقه
revolutions per minute U دور بر دقیقه
mathematics U علوم دقیقه
watt minute U وات- دقیقه
exact sciences U علوم دقیقه
full-time U 09 دقیقه بازی
beats U تعدادپاروزنها در هر دقیقه
beat U تعدادپاروزنها در هر دقیقه
revs per minute U چرخش بر دقیقه
rpm U چرخش بر دقیقه
rpm U گردش در دقیقه
number of revolutions U چرخش بر دقیقه
rev U گردش بر دقیقه
speed of rotation U چرخش بر دقیقه
speed of rotation U گردش بر دقیقه
number of revolutions U گردش بر دقیقه
rotational speed U گردش بر دقیقه
rotational speed U چرخش بر دقیقه
rev U چرخش بر دقیقه
revolutions per minute U گردش بر دقیقه
rpm U گردش بر دقیقه
quarter hour U پانزده دقیقه
revs per minute U گردش بر دقیقه
rate of fire U تعدادتیر در دقیقه
ampere minute U امپر- دقیقه
revolution per minute U دور در دقیقه
megacycle U یک میلیون دوردر دقیقه
cyclic rate U نواخت تیر در دقیقه
Wait a minute . U یک دقیقه مهلت بده
game misconduct penalty U 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
wait a minute U یک دقیقه صبر کنید
180 strokes a minute U ۱۸۰ ضربه در دقیقه
it is 0 minutes past four U ده دقیقه از چهار می گذرد
at ten minutes notice U با ده دقیقه اخطار قبلی
rpm U مخفف دور در دقیقه
cyclic rate U تعداد تیردر دقیقه
subtility U نکته باریک دقیقه
I will be back in 10 minutes. 10 دقیقه دیگر برمیگردم.
misconduct penalty U جریمه 01 دقیقه اخراج
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
major penalty U اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
The train was 10 minutes late. U قطار 10 دقیقه دیر رسید
minor penalty U خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
minute hand U عقربه دقیقه شمار ساعت
at the elventh hour U دقیقه نود کاری انجام دادن
slow fire U یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
Let me think a moment . U بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
Tell him, he needs to wait for a moment. U به او [مرد] بگوئید یک دقیقه صبر کند.
page U تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
pages U تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
tempo U سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
paged U تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
tempos U سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
times U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
timed U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
roundest U روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round U روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
lost ball U گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
line printer U وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
connect U هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
connects U هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
line printers U وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
pages U اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
page U اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
paged U اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
intermediate contingency U قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
moto cross U مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
it is minutes past U ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
auto U توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
autos U توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
maximal oxygen consumption per minute U حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
lounged U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
relaxation U استراحت
vacation U استراحت
recumbency U استراحت
breather U استراحت
breathers U استراحت
rehabilitation U استراحت
vacations U استراحت
bye U استراحت
byes U استراحت
idle U استراحت
yasme U استراحت
idled U استراحت
idles U استراحت
idlest U استراحت
rests U استراحت
rest U استراحت
relief time U زمان استراحت
nooning U استراحت نیمروز
sick leave U استراحت بیماری
rest period U دوره استراحت
surcease U پایان استراحت
calm down <idiom> U استراحت کردن
binnacle U استراحت پزشکی
to pause U استراحت کردن
lie-down U استراحت کردن
rests U محل استراحت
relief interval U استراحت متناوب
rest U استراحت کردن
respite _ U فاصله استراحت
quiescent point U نقطه استراحت
quiescent current U جریان استراحت
rest cure U معالجه با استراحت
rests U استراحت کردن
resting potential U پتانسیل استراحت
rest U محل استراحت
outstretch U استراحت کردن
meal break U استراحت ناهار
electrode bias U ولتاژ استراحت
idle period U دوره استراحت
unbuckling U استراحت کردن
unbuckles U استراحت کردن
unbuckled U استراحت کردن
unbuckle U استراحت کردن
to rest on one's oars U استراحت کردن
to go to roost U استراحت کردن
to rest oneself U استراحت کردن
repose U اسودگی استراحت
to retire to bed U استراحت کردن
to repose oneself U استراحت کردن
lie by U استراحت کردن
lie off U استراحت کردن
lie up U استراحت کردن
to take one's rest U استراحت کردن
lie down U استراحت کردن
go to rest U استراحت کردن
lie-down U استراحت کوتاه
lie down U استراحت کوتاه
work relief U استراحت توام با کار
lair U محل استراحت جانور
zazen U پایان استراحت نشسته
jump suit U لباس خانه و استراحت
jump suits U لباس خانه و استراحت
lairs U محل استراحت جانور
to breathe a horse U استراحت کردن به اسب
parlor car U سالن استراحت قطار
to rest up U استراحت کامل کردن
kick back <idiom> U تنها استراحت کردن
rest U استراحت کردن بالشتک
i yearn for U ارزوی استراحت دارم
Zen U استراحت بحالت نشسته
work ratio U نسبت کار به استراحت
retire U استراحتگاه استراحت کردن
retires U استراحتگاه استراحت کردن
binnacle list U فهرست استراحت پزشکی
rests U تکیه گاه استراحت
rests U استراحت کردن بالشتک
rest U تکیه گاه استراحت
rest up U استراحت کامل کردن
mass practice U تمرین بدون استراحت
respite U استراحت تمدید مدت
lodgment area U منطقه استراحت یا فرود در سر پل
easing U سهولت استراحت رسایی
eases U سهولت استراحت رسایی
eased U سهولت استراحت رسایی
ease U سهولت استراحت رسایی
dwells U محل توقف توقفگاه استراحت
slack suit U لباس مخصوص گردش یا استراحت
bedtime U وقت استراحت موقع خوابیدن
dwellings U پیاده شدن برای استراحت
dwelling U پیاده شدن برای استراحت
bucket step U فیکس کردن پا برای استراحت
bedtimes U وقت استراحت موقع خوابیدن
lounged U محل استراحت ولم دادن
lies U : دراز کشیدن استراحت کردن
dwelled U محل توقف توقفگاه استراحت
dwell U محل توقف توقفگاه استراحت
rehabilitation U اردوگاه استراحت تسلی دادن
lounge U محل استراحت ولم دادن
to take a mandatory break U وقت استراحت اجبا ری گذاشتن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
lied U : دراز کشیدن استراحت کردن
lounging U محل استراحت ولم دادن
lounges U محل استراحت ولم دادن
change up U جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1incentive
1چیزی که عوض داره گله نداره
1popsicle
1time is prceious it has great
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com